ارایه سرمایه فرهنگی مربوط به کلاس استاد فراهانی
نگاهی بر زندگی و اندیشه پیر بوردیو با تأکید بر سرمایه فرهنگی:
زندگینامه: پیر بوردیو در آگوست سال1930 در دهکدۀ دانگن در کوهپایههاى پیرنه در جنوب غرب فرانسه به دنیا آمد. در سال 1955 در سن 25 سالگی فوق دکترای خود را در رشته فلسفه گرفت. بوردیو نخستین آثارش را به بررسی تغییرات اجتماعی در الجزایر اختصاص داد. بوردیو، در سال 1964 به ریاست مؤسسه مطالعاتى اکول پراکتیک برگزیده شد. همچنین در سال 1968 به ریاست مرکز جامعهشناسى اروپایى برگزیده شد. سپستر در سال 1993 مرکز ملی تحقیقات علمی (CNRS) مدال طلایی را به عنوان عالیترین جایزه به وی اعطا کرد. بوردیو در ژانویه سال 2002 در اثر بیماری سرطان در سن 71 سالگی درگذشت، تأثیر بوردیو بر جامعه شناسی فرهنگی بسیار قابل تأمل است او میراث عظیمی از خود به جای گذاشت، نوآوری بوردیو در جامعه شناسی فرانسه به سرعت مرزهای این کشور را پشت سر گذاشت و شهرتی جهانی برای او ایجاد کرد.
آثار: نظریۀ کنش، دلایل عملی و انتخاب عقلانی- علم علم و تأملپذیری- عکاسی هنر میان مایه- درسی دربارۀ درس- دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژرنالیسم- تمایز- انسان آکادمیک- سلطۀ مردان- شعور علمی- پرسشهای جامعه شناسی- وارثان، دانشجویان و فرهنگ- ساختارهای اجتماعی اقتصاد- فلاکت آدمها- اندیشههای پاسکالی- ذات شناسی سیاسی مارتین هایدگر - زبان و قدرت نمادین و ....
13تفکر کلی پیر بوردیو: بوردیو پر نفوذترین و مهمترین جامعه شناس فرانسوی بعد از امیل دورکیم است. او علایق بسیار گسترده و سبک مشخص خاص و پیچیدۀ خود را داراست. بوردیو در واقع به نقد چیزی میپردازد که خود آن را «نظریه نظری» مینامند. عمدۀ شهرت بوردیو در مقام اندیشمند جامعه شناس مرهون «نظریۀ کنش» است. او در این نظریۀ میکوشد اجتماعی بودن انسان را نتیجۀ کنش استراتژیک افراد معرفی کند (میلنر و براویت،1385:125) با این همه پرنفوذترین و پرخواندهترین اثر بوردیو در زمینۀ مطالعات فرهنگی «تمایز» است (همان،126). بوردیو، همچون بسیاری دیگر از جامعهشناسان و انسانشناسان فرانسوی و غیر فرانسوی، تحت تأثیر اندیشههای فلسفی قرن بیستم قرار داشت. تعیین کنندهترین فیلسوفان مارکس، کانت، هگل، پاسکال، ویتگنشتاین و هایدگر بودهاند که بوردیو بارها به آنها در آثار خود استناد کرده است. تأثیرپذیری بوردیو از مارکس، عمدتاً در «نظریۀ سرمایه» او مشاهده می شود. البته «نظریۀ سرمایه» در نزد بوردیو، شکل کاملاً متفاوتی با نظریه مارکس دارد که نظریهای اقتصادی است (فکوهی،1388:53). بوردیو به «سرمایه» جهت فرهنگی میدهد و آن را به حوزۀ آموزش و فرهنگ نیز میکشاند (باکاک،1381:93). البته «ردپای نفوذ نظریه پردازان دیگری چون «وبر» و «دورکیم»، و همچنین «اشتروس» را نیز میتوان در کارهای بوردیو پیدا کرد. به هر روی، بوردیو در برابر برچسب مارکسیست، وبری، دورکیمی و برچسبهای دیگر مقاومت میکند. او این برچسبها را محدود کننده، ساده انگارانه و خلاف ماهیت کارش میانگارد محرک نظریۀ بوردیو، علاقهاش به از میان برداشتن آن چیزی است که خودش آن را ضدیت کاذب میان عینیتگرایی و ذهنیتگرایی و یا به تعبیر او، «ضدیّت بیهوده میان فرد و جامعه» میانگارد. همچنان که خود بوردیو مطرح میکند، «فوریترین نیتی که هدایت کنندۀ کارم بود، غلبه بر «ضدیت میان ذهنیتگرایی و عینیتگرایی» بوده است (ریتزر،1374:715). مجموعه آثار بوردیو حول یک محور حسی درونزا میچرخد. این حس نیرومند در چند مفهوم بزرگ تجلّی مییابد: مفاهیم عادت واره، میدان، خشونت نمادین و سرمایه فرهنگی رفته رفته به نظریهای قدرتمند منتهی میشود و موضوعات عدیدهای را در بر میگیرد از قبیل مدرسه، فرهنگ، هنر، ادبیات، علم و حتی ورزش و سیاست (دورتیه،1381:225). بوردیو از مفاهیم «عادت واره» و «میدان» استفاده میکند تا خطوط اصلی و پایهای رهیافت خود به جامعه شناسی را بیان کند.
1) عادت واره: «عادت واره» (منش، خصلت) مفهوم مرکزی تفکر بوردیو است؛ این مفهوم با بار نظری قابل ملاحظهای که دارد، به طور توأمان با مفهوم «میدان» و «سرمایه» گره خورده است. «عادت واره» به آمادگیهایی اشاره دارد که عامل انسانی طی فرآیندهایی یادگیری و جامعه پذیری در طول زندگی کسب میکند. این آمادگی به فرد توانایی واکنش به موقعیتهای اجتماعی را با شیوههای معینی میدهد. عادت واره بر چگونگی کنش، احساس، تفکر و بودن ما تمرکز دارد. عادت واره مشخص میکند چگونه ما سرگذشت خود را با خود به دوش میکشیم، چگونه این سرگذشت را با شرایط فعلی خود تطبیق میدهیم، و چگونه تصمیم میگیریم به گونهای خاص و نه به هر شکل دیگر کنش داشته باشیم (گرنفل،1389:107) بنابراین «عادت واره» به بوردیو اجازه میدهد تا درباره عامل انسانی «کنشگر» نظریه پردازی کند.
142) میدان: میدان مفهوم اساسی دیگری در نظریات پیر بوردیو است، که در زبان فارسی به عرصه، حوزه و زمینه نیز ترجمه شده است. «میدان» نظریۀ او دربارۀ عینیت موقعیت اجتماعی است. جامعه به عنوان سلسله مراتبی ساختمند از «میدانهای» نسبتاً خود مختار در نظر گرفته میشود. مانند میدانهای سیاسی، ادبیات اقتصادی و آموزش. هر «میدان» بر حسب روابط فرهنگی و سیاسی که بین جایگاههای اشغال شدۀ درون آن توسط کنشگرایی دارد، مشخص میشود. «به طور کلی، یک میدان نوعی قلمرو زندگی اجتماعی است که دارای قواعد سازماندهی خاص خود است، مجموعهای از موقعیتها را فراهم میکند و حامی کنشهای مرتبط با آن موقعیتهاست» (جلالیپور و محمدی،1387:320). «میدان»، عرصهای اجتماعی است که مبارزهها یا تکاپوها بر سر منابع و منافع معین و دسترسی به آنها در آن صورت میپذیرد. میدانها با اقلامی تعریف و مشخص میشوند که محل منازعه و مبارزه هستند- کالاهای فرهنگی (سبک زندگی)، مسکن، تمایز و تشخص فرهنگی (تحصیل)، اشتغال، زمین، قدرت (سیاست)، طبقۀ اجتماعی، منزلت یا هر چیز دیگری- و ممکن است به درجات متفاوتی خاص و انضمامی باشند (جنکینز،1385:135-136). البته «این منازعات و کشمکشها از نظر نهادی انجام میگیرند (گرفتن مقامها، اشغال جایگاهها،...) اما کسب موقعیت در نظامهای طبقهبندی شده مستلزم جنگی اجتماعی است که از نظر نمادین جریان مییابد. در این جاست که مفاهیم «قدرت نمادین» و «خشونت نمادین» در ذهن بوردیو نقش میبندد (دورتیه،1381:230).
3) خشونت نمادین: به گفتۀ بوردیو خشونت نمادین ،به معنای تحمیل نظامهای نمادها و معناها (یعنی فرهنگ) به گروهها و طبقات است به نحوی که این نظامها به صورت نظامهایی مشروع تجربه شوند. مشروعیت موجب ابهام و عدم شفافیت روابط قدرت میشود و بدین ترتیب تحمیل یاد شده با موفقیت انجام میگیرد. مادامی که مشروعیت فرهنگی پذیرفته میشود، نیروی فرهنگی به روابط قدرت مذکور افزوده میگردد، و در بازتولید سیستماتیک آنها سهیم میشود» (جنکینز،1385:162-163) از نظر بوردیو هر میدانی از چهار سرمایه تشکیل شده است.
میدان و انواع سرمایه
به طور کلی بوردیو معتقد است که انسانها در خلأ زندگی نمیکنند بلکه هر فردی در یک سری از «میدانها» زندگی میکند، مفهوم «میدان» شبیه به مفهوم «طبقه» در مارکسیسم است. این میدانها از یک سری عناصر تشکیل شده است که عبارت است از : «سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین»، به عبارت دیگر «میدان مانند نوعی بازار رقابتی است که در آن، انواع سرمایهها (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) به کار میرود و مایه گذاشته میشود» (ریتزر،1374:724). بنابراین بوردیو معمولاً از چهار نوع سرمایه سخن میگوید.
1) سرمایه اقتصادی: اصطلاح سرمایه در ادبیات اقتصادی طی دو قرن اخیر، ابتدا به صورت سرمایه فیزیکی به کار رفت. مقصود از سرمایه فیزیکی، هم عمدتاً ماشین آلات و ساختمان است. در واقع از ابتدای پیدایش اقتصاد مدرن در دنیای صنعتی غرب تا دهه 1960 مقصود از واژه سرمایه، سرمایه فیزیکی بود (میرجلیلی،1386:43).
152) سرمایه اجتماعی: بوردیو بر این باور است که «سرمایه اجتماعی، مجموعهای از تماسها، رابطهها، آشناییها، دوستیها، دینها (مطالبات یا دیون نمادین) هستند که به عامل «وزن» اجتماعی کم یا بیش سنگین، قدرت کنشی و واکنشی کم یا بیش زیاد بر حسب کیفیت و کمیت شبکههای ارتباطی، پیوندهایی که وی را به افراد دیگر وصل میکند میبخشد. وضعیت این افراد از نظر سرمایه، به صورتهای مختلف آن، شباهت کامل یا نزدیک با وضعیت عامل دارد (شویره و فونتن،1385:98-99).
3) سرمایه نمادین: مجموعه آداب وابسته به افتخار یا حقشناسی است که به یک فرد یا گروه تعلق میگیرد. «سرمایه نمادین از شأن و حیثیت شخص سرچشمه میگیرد» (ریتزر،1384:725). به عبارت دیگر سرمایه نمادین به دلیل موقعیتهای کاریزماتیک و یا با تکیه بر نمادها و قدرتهای پیش زمینهای برای نمونه نهادها، سازمانها، دین، نژاد و... برای فرد ایجاد میشود. به بیان دیگر سرمایه نمادین، یعنی مجموعه ابزارهای نمادین، پرستیژ، حیثیت، احترام و قابلیتهای فردی در رفتارها (کلام و کالبد) که فرد در اختیار دارد. سرمایه نمادین جزئی از سرمایة فرهنگی است و به معنای توانایی مشروعیت دادن، تعریف کردن و ارزش گذاردن است (فکوهی،۱۳۸2:۳۰۰).
164) سرمایه فرهنگی: بوردیو اصطلاح سرمایه فرهنگی را برای اشاره به اطلاعات یا دانش دربارۀ باورها و سنتهای فرهنگی و معیارهای رفتاری خاصی که موفقیت و کامیابی در زندگی را ارتقاء میدهند، به کار میبرد. «سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد و آن در برگیرندة تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند (فکوهی،۱۳۸2:۳۰۰). پرورش خانوادگی، آموزش رسمی و فرهنگ شغلی سه منبع سرمایه فرهنگیاند. انباشت سرمایه فرهنگی از طریق این سه منبع در افراد باعث تفاوت بین دارندگان و فاقدان این سرمایه میشود (خادمیان،1388:102). «سرمایه فرهنگی در خانواده، با صَرفِ منابع اقتصادی برای موارد مشخص و ارزشمند فرهنگی همانند کتاب، بیلط تئاتر یا موزهها و دیگر صنایع فرهنگی ویژه از والدین به فرزندان منتقل میشود (شافر و دانیل،1387:54). در تحقیقی که بوردیو در سال 1966 دربارۀ بازدید کنندگان موزههای اروپا انجام داده مینویسد که علاقۀ به هنر و کیفیت دلبستگی به آثار هنری ارتباط نزدیکی با موفقیت و امکانات خانوادگی و طبقاتی افراد دارد. وقتی یک کارگر نمایشگاه نقاشی را تماشا میکند، غالباً نیاز به یک راهنما دارد که برای او تابلوها و سبکها و ریزهکاریها را توضیح دهد ولی یک تحصیلکرده نیازی به راهنما ندارد (روحالامینی،1384:116). بوردیو در کتاب «تمایز»- که اینک به عنوان یکی از مهّمترین متون مطالعات فرهنگی دهههای اخیر شناخته میشود- این ایدههای فلسفی را مورد حمله قرار میدهد که داوریهای زیبا شناختی میتواند بر اساس ملاکهای جهان شمول و عینی درباره اینکه سلیقه خوب و بد چیست انجام گیرد. او برعکس نشان داده که سلیقه را جامعه تعیین میکند. پژوهش مبتنی بر نظر سنجی وی ثابت کرده که طبقات و گروههای شغلی خاصی در جامعه فرانسه (از قبیل کارگران، دانشگاهیان، تکنسینها) گرایش به داشتن سلایق متمایزی در موسیقی، هنر، غذا و غیره دارند. این گفته، مؤید نظر وی است دایر بر این که سرمایه فرهنگی- که سلیقه تنها یکی از شاخصهای آن است- به وسیله محل اجتماعی شکل گرفته است (اسمیت،221:1387). به بیان دیگر یعنی کسی که به واسطه سرمایه فرهنگی منزلت دارد میتواند روایت، تفسیر و برداشت خود را از اجتماع بر دیگران تحمیل کند (بوردیو،۱986). به نظر بوردیو سرمایه فرهنگی به سه شکل وجود دارد:
1) سرمایه فرهنگی ذهنی و درونی (غیرمادی): این سرمایه در زبان فارسی به «سرمایه بدنی و فردی»، «حالت تجسّد»، «تجسمیافته یا مجسّم» و «متجسّد» نیز ترجمه شده است. سرمایه فرهنگی ذهنی و درونی به معلومات کسب شدهای اشاره دارد که «به شکل رغبتهای پایدار ارگانیسم حالت درونی شده به خود میگیرند» (در فلان و بهمان زمینۀ دانش دست داشتن، به زبان و نحو بیان تسلط داشتن، جهان اجتماعی و رمزگان آن را شناختن و خود را در این جهان آشنا دید ...) (شُویره و فونتن،1385:97) که «بر اثر مطالعه (کتاب خواندن، تمرین و آموزش عملی) انباشته میشود. این سرمایه جز از راه آموزش مستقیم (در سطح محدود) قابل واگذاری به دیگری نیست، با شخص حامل آن از میان میرود، و ناشی از فرهنگی است که در درون انسان متمرکز میشود (محسنی،1388:99). به عبارت دیگر، این سرمایه با کوشش، تجربه و استعداد فرد حاصل شده و با دارنده آن از بین میرود و نمیتوان آن را به دیگری واگذار کرد، مانند حافظه، مهارتهای تجربی و رفتاری (روحالامینی،1384:117). این سرمایه در دیدگاه بوردیو جایگاه خاصی دارد، این همان سرمایهای است که عادت واره فرد را میسازد و بوردیو به سرمایه فرهنگی خاص اشاره میکند که در جسم فرد وجود دارد و عملکرد خود را تحت عنوان ذائقه نشان میدهد. در واقع ذائقه به ترجیحات ما برمیگردد. چیزی که بوردیو به ما میگوید این است که ذائقه ما واقعاً شخصی نیست بلکه به صورتی عمیق توسط طبقه اجتماعی که در آن زندگی میکنیم تحت تأثیر قرار میگیرد. یعنی ذائقه ما همان سرمایه فرهنگی است که در درون بدن ما جای گرفته است، و در این میان آن ذائقه ویژهای را به نمایش میگذاریم و به آن مشروعیت میبخشیم که طبقه ما بر آن مهر تأیید میزند (گرنفل،1389:336) اما خاستگاه و محل شکلگیری این سرمایه در خانواده و مدرسه میباشد. بنابراین برای هرگونه سرمایهگذاری فرهنگی میباید در این بخش کوشش نمود زیرا بخشی از ثروت و ذخیره کشور محسوب میشود و همچنین زیربنای سرمایههای دیگر در این بخش رقم میخورد.
172) سرمایه فرهنگی عینی و برونی (مادی): شکل دیگری از سرمایه فرهنگی مطروحه توسط بوردیو میباشد. احراز این بخش از سرمایه فرهنگی در گرو وجود و حضور سرمایه فردی است که معنا مییابد (تاجبخش،143:1382). که مجموعهای از «کالاهای فرهنگی» است، مانند آثار ادبی، آثار هنری، ماشینها، گزارشهای علمی، کتابها، تصاویر، کامپیوتر و.. این سرمایه قابل انتقال است (خرید، فروش، آموزش و..) اما خصلت اساسی آن در این است که دارای اثر آموزشی بر دارندگان آن است (محسنی،1388:99). به بیان دیگر «سرمایه عینی فرهنگی» یا «عینیتیافته» عبارت است از: «مجموعه میراثهای فرهنگی مانند شاهکارهای هنری، تکنولوژی ماشینی و قوانین علمی که به صورت کتب، اسناد و اشیاء در تملّک اختصاصی افراد و خانوداههاست. این سرمایه، قابل انتقال به دیگران است این مالکیت انحصاری، به علت مجاورت و سهولت دسترسی و امکانات جانبی، تأثیر تربیتی و آموزشی بر روی مالکین آن سرمایه دارد (روحالامینی،1384:117). محل شکلگیری و خاستگاه این بخش در اجتماع و در بین گروه میباشد چرا که هیچ هنرمندی بدون حضور و توجه تماشاگر به ارائه هنر نمیپردازد. به بیان دیگر ذائقه و سلیقه (سرمایه فردی) تماشاگر، هنرمند را جهت تولید هنر ترغیب مینماید. ولی به درستی منشأ این سلائق از کجا است؟ در طبقات کارگری به گفته بوردیو این سلائق برگرفته از نیازهای زیباشناسی افراد رقم میخورد، ولی در طبقات والا و نخبگان این سلائق با استناد به آموزههای خانوادگی، علمی و دانشگاهی شکل میپذیرد و معمولاً توسط این طبقات تولید هنر، تولید فکر، تولید شاخصها و معیارها، بازتولید سلائق و باز تولید ارزشها نیز صورت میگیرد آنچه که خود پیش زمینه ایجاد سرمایههای اجتماعی را برای دستیابی همین گروه به منافع فردی و یا گروهی در آینده مهیا میسازد.
3) سرمایه فرهنگی نهادی و سازمان یافته: سرمایه فرهنگی میتواند به حالت «نهادینه شده» در جامعه به صورت عناوین، مدارک تحصیلی، موفقیت در مسابقات ورودی و غیره که به استعدادات فرد عینیت میبخشد؛ جامعه (یا بیشتر اوقات دولت) که این بازشناسی را اعلام میدارد، آن را نهادینه میکند (معلم، استاد، قاضی،...) (شُویره و فونتن،1385:97) به بیان دیگر سرمایه فرهنگی «نهادیشده» به مدارک تحصیلی یا مدارک مهارتی مربوط میشود که نشان دهنده میزان اطلاعات یا مهارت فرد در یک زمینه است (گرنفل،1389:336) که از طریق مدارک رسمی و یا تحصیلی توجیه میشود. مانند دیپلم دبیرستان و یا امتیاز کشف و اختراع (محسنی،99:1388). بنابراین «این سرمایه فرهنگی به کمک ضوابط اجتماعی و به دست آوردن عناوین، برای افراد کسب موقعیت میکند» البته «قابل واگذاری و انتقال نیست و به دست آوردن آن برای افراد به شرایط معین بستگی دارد». بوردیو میافزاید که سرمایه اقتصادی میتواند برای صاحب خود سرمایه فرهنگی و اجتماعی ایجاد کند و سرمایه فرهنگی نیز با کارکرد خود سرمایه اقتصادی را به وجود بیاورد (روحالامینی،118:1384).
پس میتوان گفت: آنچه که در باب سرمایه فرهنگی مهّم تلقّی میشود این است که روشنفکران به دلیل دسترسی به سرمایه فرهنگی جزء طبقۀ مسلط محسوب شده و به دنبال نفع شخصیاند، به همین دلیل بوردیو اعتقاد دارد که کنشهای فرهنگیای که به ظاهر بیطرفانهترین، کنشها هستند در اصل واجد سویههای مادیاند. پس این نوع از سرمایه هم به مانند سرمایه مادی نباید در منبع خاصی تمرکز یابد و میبایست در انواع گوناگون خاستگاهایش پراکنده باشد، زیرا تمرکز این سرمایه در منبعی خاص، به انحصاری شدن آن در دست سرمایهداران فرهنگی منجر میشود. از این طریق، آنها برای تحکیم سرمایه فرهنگی خود و گسترش نفوذ علمی خود علیه خلاقیّت در سرمایه فرهنگی مبارزه میکنند.
18